بهار!
 
درباره وبلاگ


هیچیم و چیزی کم ما نیستیم از اهل این عالم که می بینید وز اهل عالم های دیگر هم.ا یعنی چه؟ پس اهل کجا هستیم؟ از اهل عالم هیچیم و چیزی کم غم نیز چون شادی برای خود خدایی ،عالمی دارد پس زنده باش مثل شادی غم ما دوستدار سایه های تیره هم هستیم و مثل عاشق مثل پروانه اهل نماز شعله و شبنم اما هیچیم و چیزی کم رفتم فراز بام خانه ، سخت لازم بود شب بود و مظلم بود و ظالم بود آنجا چراغ افروختم،اطراف روشن شد و پشه ها و سوسکها بسیار دیدم که اینک روشنایی خرده خواهد شد کشتم اسیر بی مروت زرده خواهد شد باغ شبم افسرده چون خون مرده خواهد شد خاموش کردم روشنایی را و پشه ها و سوسکها رفتند غم رفت ، شادی رفت و هول و حسرت ترک من گفتند ... از بام پایین آمدم آرام همراه با مشتی غم و شادی وبا گروهی زخم ها و عده ای مرهم گفتیم بنشینم نزدیک سالی مهلتش یک دم مثل ظهور اولین پرتو مثل غروب آخرین عیسای بن مریم مثل نگاه غمگنانه ما مثل بچه آدم آنگه نشستیم و بی خوبی خوب فهمیدیم باز آن چراغ روز و شب خامش تر از تاریک هیچیم و چیزی کم. ایمیل نشریه: hich.urmiauni@yahoo.com hich.urmiauni@gmail.com
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 58
بازدید دیروز : 45
بازدید هفته : 116
بازدید ماه : 116
بازدید کل : 25549
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 76
تعداد آنلاین : 1

نشریه ی دانشجویی هیچ
ما از عالم هیچیم و چیزی کم




 ...بهار
 
نوروز........فروردین......بهار..
 
سرآغاز زیستن....زندگی....آفرینش........
بهار فصل جشن طبیعت....فصلی که زمین لباس عروس خو را هر ساله به تن می کند..و همه به شادمانی این فصل را جشن میگیرند....پرندگان نغمه و آواز شوق سر می دهند...و خود را در دل آسمان رها میکنند...........ونهایت مهارت خود را در پرواز به نمایش می گذارند..
و درختان....که بر اثر سرما و جفای پاییز و زمستان کمر خم کرده و تمام دار و ندار خود را از دست داده بودند....دوباره کمر صاف کرده و لباس نوی شبز رنگ خود را به تن می کنند....و شکوفه هایی از هزار رنگ را بر گیسوان خود می افشانند و در این جشن بزرگ شرکت می کنند....
دوران غم و ناراحتی را فراموش می کنندو به فردایی بهتر و بهاری تر می اندیشند....به فردایی که آرزوهاشان در آن خلاصه می شود.....
گل ها نیز در این جشن سهیم هستند....با آمدن بهار سر از خاک بر می دارند....کش و قوسی به خود می دهند....و با هزاران ناز گلبرگ های خود را مرتب می کنند...به خود می رسند و تمام زیبایی و عطر و بوی خود را به جلوه می گذارند...
ما انسان ها نیز به این جشن بزرگ دعوتیم....وقت آن است که کمی از زندگی پیچیده و ماشینی خود دور شویم.................و در این جشن شرکت کنیم....و این سرزندگی و شور و نشاط را به طبیعت ـ مادر پیر خودـ تبریک بگوییم......................
 
 
ندا عباسی /سردبیر ادبی نشریه مجازی هیچ


نظرات شما عزیزان:

حمید
ساعت15:54---8 فروردين 1391
مرسی ،خوب بود

atefeh.h
ساعت14:28---8 فروردين 1391
بهار...
فصلی که فصل ها به انتظارش نشسته اند تا آغازی باشد برای بودنشان...
ممنون ندا جان مطلب زیبایی بود.


مینا شکراللهی
ساعت11:13---8 فروردين 1391
مطلبت قشنگ بود ندا.. ممنون..منتظر مطالب بعدیت هستیم


سعیده یادگار
ساعت11:27---7 فروردين 1391
ممنون ندا جان خیلی قشنگ بود

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:, :: 15:29 ::  نويسنده : admin