منتشر شد؛
 
درباره وبلاگ


هیچیم و چیزی کم ما نیستیم از اهل این عالم که می بینید وز اهل عالم های دیگر هم.ا یعنی چه؟ پس اهل کجا هستیم؟ از اهل عالم هیچیم و چیزی کم غم نیز چون شادی برای خود خدایی ،عالمی دارد پس زنده باش مثل شادی غم ما دوستدار سایه های تیره هم هستیم و مثل عاشق مثل پروانه اهل نماز شعله و شبنم اما هیچیم و چیزی کم رفتم فراز بام خانه ، سخت لازم بود شب بود و مظلم بود و ظالم بود آنجا چراغ افروختم،اطراف روشن شد و پشه ها و سوسکها بسیار دیدم که اینک روشنایی خرده خواهد شد کشتم اسیر بی مروت زرده خواهد شد باغ شبم افسرده چون خون مرده خواهد شد خاموش کردم روشنایی را و پشه ها و سوسکها رفتند غم رفت ، شادی رفت و هول و حسرت ترک من گفتند ... از بام پایین آمدم آرام همراه با مشتی غم و شادی وبا گروهی زخم ها و عده ای مرهم گفتیم بنشینم نزدیک سالی مهلتش یک دم مثل ظهور اولین پرتو مثل غروب آخرین عیسای بن مریم مثل نگاه غمگنانه ما مثل بچه آدم آنگه نشستیم و بی خوبی خوب فهمیدیم باز آن چراغ روز و شب خامش تر از تاریک هیچیم و چیزی کم. ایمیل نشریه: hich.urmiauni@yahoo.com hich.urmiauni@gmail.com
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 3
بازدید کل : 25243
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 76
تعداد آنلاین : 1

نشریه ی دانشجویی هیچ
ما از عالم هیچیم و چیزی کم




 

 
بی بی هم رفت!
بی بی هم رفت تا جعبه ی جادویی خالی تر شه!بی بی هم رفت تا یه بار دیگه خاطره ها زنده شن و اون حس نوستالژی ما برانگیخته شه .شایدم فلسفه این اومدن و رفتنا همین باشه که ما یادمون بیاد چی بودیم و چی کارا میکردیم.بله ؛ بی بی قصه های مجید درسته که با رفتنش ما رو ناراحت کرد ولی انصافا یاد سالهای گذشته افتادیم و سیر کیفور شدیم.راستی یادتونه قصه های مجید همه مون رو میخکوب پای تلویزیون می شوند.اون مجید که لج چند میلیون نفر رو در میاورد.فکر کنم اگه اون موقع مجید دست مردم می افتاد تیکه بزرگش گوشش بود که همیشه دست آقای ناظم اونو می پیچوند.تنها کسی که می تونست مجیدو تحمل کنه خود بی بی بود.وگرنه سر ماجرای میگو خوردن مجید هر ننه بابایی که اون بلاها سرشون می اومد بچه شونو زنده زنده چال می کرن.یادش بخیر ،چقدر دوس داشتیم مجید با خوردن میگو فسفر مغزش زیاد شه و بدون خوندن ریاضی بیست شه!یادتون هس بی بی برای رسوندن کفش ورزشی به مجید چقدر بدبختی کشید؟قهر کردنای بی بی ،بی خیالی های مجید ،تجدید شدنای مجید که ورزش رو هم افتاد،قلک مجید که هیچ وقت پر نشد،شکستن هندونه رو سر فامیل، خیلی برامون قشنگ بود.حالا که رفت و جدیدا اومدن می بینیم که ما سود کردیم نه این بچه های نسل فعلی که آرزو به دل تو کوچه رفتن موندن.اون رفت و ما هم بزرگ شدیم ولی این بچه ها موندنو خاله سارا و خاله شادونه و عمو پورنگ!!!خودمونیم بی بی ما هر چند پیر بود ولی از صد تا از این عمو و عمه و پسردایی های ساختگی تلویزیون و ...برامون بهتر بود.عینک ته استکانی بی بی ما از ریش و سیبیلای الکی اقاجون سلیمون فعلی خیلی با صفاتر بود،.......
خب بی بی هم رفت و ما هم برای فراموش کردن یه آدم دیگه کم کم باید آماده شیم.بدرود
میلاد شیراوند
بیوگرافی پروین دخت یزدانیان "بی بی"
.......
 پرويندخت يزدانيان،در سال 1302 درنجف آباد به دنيا آمد.روخوانی قرآن و اشعار حافظ را از پدر فرا گرفت و سپس به مدرسه رفت .  تا سوم دبستان تحصیل کرد و سپس در آن سن ازدواج کرد. نام اصلی ا و فاطمه بود که پس از ازدواج به پروین دخت تغییر یافت . وي داراي  12 فرزند ،  25  نوه و   نتيجه است . سه پسرش کیومرث ،منوچهر و جمشید  وارد کار هنری شدند .  دخترش نیز کارمند صدا وسیمای اصفهان شد..

یزدانیان در سال 1371 درسریال قصه های مجید ،بی بی مجید شد . پوراحمد مادرش را به بازیگری تبدیل کرد که توانست جوایزی را به دست آورد ، د ر شمار هنرپیشگان مشهور قرارگیرد و کارگردانان دیگر هم از او در فیلمهای خود دعوت کنند .

اینها زندگی عادی یزدانیان بود که به نمایش در می آمد وچون از دلبر آمده بود بر دلها نشست . ولی به سال 1374 با بازی در فیلم خواهران غریب ،تجربه ای نو رابه نمایش گذاشت و سینمایی تر شد ..

سه دیپلم افتخار از جشنواره فیلم فجر برای فیلمهایش رم ، نان وشعر و صبح روز بعد به کارگردانی کیومرث پوراحمد از جمله افتخارات یزدانیان به شمار میرود.

وی مدت ها با بیماری آلزایمر دست وپنجه نرم میکرد و در آخر مادر بزرگ قصه هاي مجيد در 89 سالگي بر اثر بيماري و كهولت سن  شنبه (91.1.5)در نجف آباد اصفهان درگذشت.
 
آثار ی از مرحومه یزدانیان:

1369 - 1372: قصه های مجید اثر کیومرث پوراحمد.

1373: نان و شعراثر کیومرث پوراحمد / مهریه بی بی،به کارگردانی اصغرهاشمی.

1374: خواهران غریب اثر کیومرث پوراحمد.

1375 - 1376: سریال سرنخ اثر کیومرث پوراحمددر نقش مادر کارآگاه.

1380: شب یلدا اثر کیومرث پوراحمد.

مدرسه پیرزن ها.

سریال عروسی 77.

یک قسمت ازسریال آژانس دوستی
       
معرفی سریال قصه های مجید:
 
 قصه های مجید عنوان کتابی نوشته هوشنگ مرادی کرمانی(در سال1353) است که بعدها مجموعه تلویزیونی آن به کارگردانی کیومرث پوراحمد(در سال 1369) در 9 قسمت ساخته شد.
این مجموعه که از محبوبیت خاصی برخوردار شده بود بیانگر زندگی نوجوانی به نام مجید بود که به همراه مادر بزرگ خود که بی بی می نامید زندگ میکرد....
قصه‌های مجید جایزهٔ کتاب برگزیده سال ۱۳۶۴ را به خود اختصاص داده و تا سال ۱۳۷۳، دوازده بار تجدید چاپ شده‌است.
شناسه سریال:
کارگردان           :            کیومرث پوراحمد
نویسنده           :            هوشنگ مرادی کرمانی
بازیگران            :           پروین دخت یزدانیان در نقش بی بی . مهدی باقربیگی در نقش مجید.محمد علی میان دار.جهانبخش سلطانی.جمشید صدری.مرتضی حسینی.علیمراد کیوانداریان
مصاحبه ای با اعضای نشریه هیچ..........
بی شک قصه های مجید و بی بی یادتونه،مجموعه ای که بین مردم به خصوص بچه ها بسیار محبوب شد..یک مجموعه که بازیگران اصلی اون اصفهانی بودن و لهجه زیبای اصفهانی به شیرینی این مجموعه می افزود..
 حالا میخوایم چندتا سوال از اعضای نشریه دانشجویی هیچ درباره این مجموعه بپرسیم طوری که یادآوری بشه به دوران خوش کودکی و زمان پخش این مجموعه......
1.با شنیدن اسم مجموعه قصه های مجیدچه حسی بهتون دست میده؟
2.و اینکه این مجموعه چه خاطره هایی رو تو ذهنتون تداعی میکنه؟
3.صحنه یا دیالوگی که خیلی براتون جذاب بود و هنوز تو ذهنتون موندگاره رو لطفا بگید؟
خانم عاطفه حشمتی؛
1.یه حس خوب توأم با پاکی وسادگی کودکانه...
2.منو می بره به گذشته های خیلی دور و به رویاهای کودکیم ....به رنگیترین خاطرات زندگیم...
و بیشتر از همه یاد مادر بزرگم می افتم...وقتی شنیدم بی بی مجید هم فوت شده...یاد مادربزرگم افتادم...
3..اون صحنه ای که مجید به خاطر ترس از معلم ریاضی  و تسبیحش  جدول ضرب یادش رفته بود و معلم ریاضی تعداد اشتباهاتشو با دانه های تسبیحش میشمرد و.......
 
خانم سعیده یادگار؛
1.قصه های مجید هم اسمش هم خود فیلم حسیک خانواده کوچک ولی خیلی صمیمی و با شیطنت ها و خواسته ها ی دوران نوجوانی رو به آدم منتقل میکنه . و همینطورعلاقه به لهجه شیرین اصفهانی.
2.خاطره که خیلی داره ولی بیشتر دور هم نشستن بچه های فامیل برای دیدن فیلم.یکی دیگه هم اینکه و قتی مجید رو نشون میداد که با دوچرخه اش تو کوچه های قدیمی اصفهان دور میزد یاد کوچه های قدیمی یزد میافتادیم.
3.. 2 تا صحنه اش خیلی واسم جالب بود یکی اون قسمتی که برای معلمشون شعر  گفته بود . یکی هم اون قسمتی که میخواست برای معلمش لباس بدوزه وقتی سر کلاس بودمعلم درس میداد اون از دور اندازه های لباس معلم رو وجب میگرفت.
خانم مینا شکراللهی؛
 
1-یه حس قدیمی و موندگار،حس سادگی و پاکی یه پسر بچه ای که هر کاری میکرد تا متفاوت باشه
2.بعضی وقتا کارایی که مجید می کرد یا دیالوگهاش دقیقا همونایی بود که قبلا خودم استفاده می کردم همین باعث میشه وقتی به این سریال فک می کنم کارای خودم یادم میفته.
3-.من همیشه اون قسمت از سریال که مجید دوغ فروشی میکرد رو یادمه و خیلی ام دوسش دارم(مجید کولا
 
آقای افشین حسن پور

 1-با شنیدن اسم قصه های مجید همه خوبی هایی که تو این فیلم بود یادم میاد مثل مهربونی های مادر بزرگ – سادگی های مجید و...  
2-خاطره این که یادمه یه بار فیلم که تموم شد پیله کردم همگی رفتیم خونه بی بی خانوادگیمون (پیر زن مهربون که همه بهش بی بی میگیم)
3-همه شعر های مجید-بحث های مجید و بی بی و مخصوصا انشا هایی که میخوند همشون دلنشین بودن.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:هنری, :: 22:57 ::  نويسنده : admin