...!!!
 
درباره وبلاگ


هیچیم و چیزی کم ما نیستیم از اهل این عالم که می بینید وز اهل عالم های دیگر هم.ا یعنی چه؟ پس اهل کجا هستیم؟ از اهل عالم هیچیم و چیزی کم غم نیز چون شادی برای خود خدایی ،عالمی دارد پس زنده باش مثل شادی غم ما دوستدار سایه های تیره هم هستیم و مثل عاشق مثل پروانه اهل نماز شعله و شبنم اما هیچیم و چیزی کم رفتم فراز بام خانه ، سخت لازم بود شب بود و مظلم بود و ظالم بود آنجا چراغ افروختم،اطراف روشن شد و پشه ها و سوسکها بسیار دیدم که اینک روشنایی خرده خواهد شد کشتم اسیر بی مروت زرده خواهد شد باغ شبم افسرده چون خون مرده خواهد شد خاموش کردم روشنایی را و پشه ها و سوسکها رفتند غم رفت ، شادی رفت و هول و حسرت ترک من گفتند ... از بام پایین آمدم آرام همراه با مشتی غم و شادی وبا گروهی زخم ها و عده ای مرهم گفتیم بنشینم نزدیک سالی مهلتش یک دم مثل ظهور اولین پرتو مثل غروب آخرین عیسای بن مریم مثل نگاه غمگنانه ما مثل بچه آدم آنگه نشستیم و بی خوبی خوب فهمیدیم باز آن چراغ روز و شب خامش تر از تاریک هیچیم و چیزی کم. ایمیل نشریه: hich.urmiauni@yahoo.com hich.urmiauni@gmail.com
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 39
بازدید کل : 25282
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 76
تعداد آنلاین : 1

نشریه ی دانشجویی هیچ
ما از عالم هیچیم و چیزی کم




دقت کردین یه حرفایی تو دلتون هست که با خودتون میگین بگم،بعد دوباره پشیمون میشین میگین بگم که چی مثلا؟خلاصه آخر می نویسی و بعد پاکش میکنی.

-این چه وضعه لباس پوشیدنه؟چرا کوتاهه؟ چرا تنگه؟ چرا موهات اینجوریه؟چرا آرایش داری؟چرا می خندی؟چرا بلند حرف میزنی؟چرا این طوری راه میری؟چرا با اون پسره حرف زدی؟چرا با اون دختره حرف زدی؟چرا؟چرا؟ چرا؟؟؟؟؟....

آقا از اون اول که رفتیم مدرسه تا الان که دانشجوییم هزار بار این سؤالا رو شنیدیم.هیچکس هم نگفت دخترم پسرم دردت چیه؟تو دانشگاه خدای نکرده(!)چه کمبودی داری؟این روزا ادم چادر هم بپوشه،حراست که میبینه به خودش شک میکنه!

در این مواقع همه مسئول حراست از ما میشن ولی وقتی یه مرد،معلوم نیست از کجا میاد تو حیاط خوابگاه!وقتی سقف خوابگاه داره می ریزه وقتی تو آّب انقدر آهک و گچ هست که کم کم موهامون هم داره می ریزه و کم مونده سنگ کلیه بگیریم.وقتی یکی به خاطر اینکه هر دفعه باید چمدانها رو 4 طبقه بگیره بغلش ببره بالا،روانه ی دکتر میشه،_فقط به خاطر اینکه حاضر نیستن آسانسورها رو راه بندازن_،وقتی غذای دانشگاه از نظر کیفیت از آخر اول میشه،وقتی......ههییییی....چی بگم؟!اگه قرار به شمردن باشه خودتون این چیزا رو بهتر از من میدونین. خلاصه در این مواقع هیچکس نیست و همه کار دارن،وقتی هم نگاهشون میکنی که آقا،برادر من،خواهر من،شما که احساس مسئولیت و حراست میکنی،تو لیست مسئولیت های شما فقط دور لباس دانشجو ها خط قرمز کشیدن که انقدر بهش توجه میکنین؟!یعنی اگه آدم خیلی درست و خیلی مناسب(!)لباس بپوشه ولی جونش و سلامتش امنیت نداشته باشه اشکالی نداره؟؟!....،روشون رو میکنن به آسمون و شروع میکنن به سوت زدن!!!که اگه خیلی هم اصرار کنی یه ستاره ی دب اکبری،دب اصغری ،چیزی میندازن پشت مدرکت که از فاصله ی چند مایلی هم چشمک بزنی!

ولی اگه دقت کنیم متوجه میشیم خواسته های خیلی بی جایی داریم!آخه یکم فکرکنین،دانشجو از اسمش معلومه،کسی که میخواد علم بدست بیاره،دانشگاه هم همینطور،محل کسب علم.پس نتیجه میشه که موجود نحیفی که اسم دانشجو رو یدک میکشه نمیاد دانشگاه که غذای خوب بخوره.یا در مورد خوابگاه که دیگه لازم به توضیح نیست،اسمی که داره کاملا نشانگر اینه که فقط بری توش بخوابی،پناهگاه نیومدی که امنیت می خوای.هتل نیست که انتظار در و دیوار سالم و آب تصفیه شده داری!آخه رسیدن به این جواب ها انقدر سخته که این همه فلسفه چینی کنیم راجع بهش؟؟!! اصلا این روزا همه دارن تو امکانات و کیفیت بالا شنا می کنن، تو اگه امکانات نداری و سر کلاس با سوسک و موش درس می خونی و تو حیاط دانشکده سگه با خانم بچه ها از کنارت رد میشه تازه انتظار هم داره بهش سلام کنی(!)_خب بیچاره حق آب و گل داره اونجا_باید به خودت افتخار کنی،چون الان عصر متفاوت بودنه، کلاس داره!!!

آقای محترم،خانم محترم، دانشجوی عزیز،خواهشا حواست به درست باشه و انقدر تو حاشیه ها پرسه نزن،لطفا!!!

تا همین جا هم که حرف هات رو نوشتم احساس پشیمونی میکنم،فقط نوشتم که اگه فردا روزی بهت گفتن چرا کار نداری،چرا خونه نداری،چرا انقدر اطلاعاتت راجع به رشته ای که خوندی کمه، نندازی تقصیر ما،که اینا حرف هام رو ننوشتن.

دانشجو شدی که درس بخونی و مدرک بگیری،فقط هم مدرک بگیریا،درک مطلب و این چیزا رو بزار واسه بعد!!! نه اینکه بری دنبال امنیت و کیفیت. یک بار دیگه هم از اون ذهن مشوشت از این جور جمله ها تراوش کنه باید با کهکشان راه شیری طرف بشی...!!!از ما گفتن،خود دانی!!!!

 

                                                            -سعیده یادگار-



نظرات شما عزیزان:

مینا شکراللهی
ساعت20:12---14 تير 1391
آفرین به این قلم. خیلی زیبا بود، زیبا ا ا.

hamid
ساعت19:21---9 خرداد 1391
kheliiiii bahal bod kheliii

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:5 ::  نويسنده : admin